بلای جان آیندگان

     بلای جان آیندگان پروسه های واگرای طولانی مدت است.  البته مهمترین نوع این واقعه همانا بزرگ شدن خورشید در پایان عمر و فروگرفتن زمین و سیارات نزدیک به آن میباشد که پایان زندگی کره زمین و کل محتویاتش را بعنوان یک سیاره در بر دارد.  منتها چون این سرنوشت چندین میلیارد سال دیگر رخ خواهد داد و بقدر کافی از زمان حال دور است از ذکر مصیبت آن در میگذریم.  در عوض دو پروسه واگرای بسیار مهم دیگر وجود دارد که هم اینک در زمان حال در حال رخ دادن است و اگر دخالتی در کنترل آنها نشود، همین دو پروسه کافیست که بلای جان ساکنین زمین در آینده نزدیک شده و کار به چند میلیارد سال بعد نکشد.  از "دخالت" نام بردیم زیرا واژه کلیدیست چه این وقایع در حال اتفاق ناشی از حضور انسان و عملکرد اوست و جز با دخالت خود او تغییری نخواهد کرد.  البته رویدادهای واگرای دیگری نیز همزمان در جریان است منتها چون به نوعی تابع این دو تای اصلی است بعنوان مکمل ارائه خواهد شد.  این دو رویداد واگرای اصلی بترتیب عبارتند از انفجار جمعیت و گرم شدن کره زمین که در ادامه شرح داده میشود. 

تعریف پروسه واگرا:

     با این پروسه ها اغلب در طی زندگی روزمره آشنا هستیم منتها چون کوتاه مدت و کم اثر هستند بدان توجهی نداریم.  مثلاً وقتی در یک روز زمستانی که بخاری اتاق روشن است و پنجره را باز میکنیم، گرما از داخل به خارج هجوم میبرد و کم کم اتاق سرد میشود.  این نمونه یک پروسه واگراست.  اما همانطور که حدس میزنید عاقبت کار به یک تعادل می انجامد و دما در سطحی نازل تر پایدار میماند.  لذا بعنوان یک نتیجه عمومی، پایان هر پروسه واگرا یک تعادل در سطحی جدید است.  آنچه در اینجا بیان میشود پروسه های واگرای طولانی مدت و با نتایج وخیم برای زندگی ما انسانهاست.  مثلاً ادامه انتشار گازهای گلخانه ای به گرمتر شدن مداوم زمین منجر شده ولی نهایتاً در مقطعی متوقف میشود.  لیکن طی این روند و پیش از توقف، حیات جانداران به مخاطره افتاده بویژه به نابودی انسان میانجامد.

1- انفجار جمعیت

    از حدود 5 میلیارد سال عمر سیاره زمین، دستکم صدها میلیون سال آن تحت اشغال موجودات زنده بوده است.  طی این مدت گونه های مختلفی بوجود آمده و سپس منقرض شده اند.  از ظهور و انقراض خیلی ها بیخبریم اما ادامه حضور برخی از آنها را پس از میلیونها سال هنوز حس میکنیم.  این ها نفت و گاز حاصل از بدن آنهاست که امروزه مصرف میکنیم.  ناگفته نماند اکسیژنی که تنفس میکنیم نیز حاصل موجودات ریز دیگری بوده که بسیار پیشتر در دریاهای اولیه بوجود آمده بودند.  در مقیاسی که ارائه شد، ظهور انسان نسبتاً جدید بوده و با اینکه به حدود چند میلیون سال اخیر محدود میشود اما در عین حال بیشترین اثر را او بر محیط زمین بر جای خواهد گذاشت.  جمعیت زمین هنگام تولد مسیح حدود 300 میلیون تخمین زده میشود.  اما رشد جمعیت به دلائل مختلف از قبیل نبود بهداشت، فقر، جنگ، و امثالهم تقریباً حدود صفر بوده است بطوریکه در سال 1000 میلادی جمعیت کره زمین در همین حدود بوده و امید به زندگی فقط حدود 30 سال بوده است (در مقایسه با حدود 70 سال کنونی).  پانصد سال بعد یعنی در 1500 میلادی، جمعیت به حدود 500 میلیون افزایش یافت و به عبارتی در عرض 500 سال فقط 1.6 برابر گردید.  این در حالیست که پانصد سال بعدتر یعنی سال 2000 میلادی جمعیت کره زمین به حدود 6 میلیارد رسید و نسبت به دوره مشابه 12 برابر افزایش یافت.  هفده سال بعد یعنی در سال 2017 جمعیت کره زمین به بیش از 7.5 میلیارد رسید.  به دیگر سخن، در عرض این 17 سال اخیر جمعیتی که اضافه شده یعنی این 1.5 میلیارد نفر اضافی 30 برابر جمعیت کل دنیا از زمان ظهور انسان تا سال 1500 میلادی بوده است.  دقت شود، یعنی 17 سال اخیر نه تنها مترادف است با چندین میلیون سال حیات بشر بلکه 30 برابر هم بیشتر است!   پیش بینی میشود در سال 2050 جمعیت بالغ بر نزدیک به 10 میلیارد نفر برسد.  این آمار وقتی ما را تکان خواهد داد که اطلاعات این 2000 سال را روی چارت برده آنرا رسم کنیم.  با دیدن منحنی مزبور به معنای واقعی کلمه مفهوم انفجار جمعیت را درخواهیم یافت.  این رشد انفجاری به یمن پیشرفتهای علمی و فنی حاصل شده است.  پیشرفت های پزشکی و اعتلای بهداشت فردی و اجتماعی موجب کاهش بیماریها و کاهش نرخ مرگ و میر شده و لذا افزایش امید به زندگی را بدنبال داشته است.  از سوی دیگر، انواع آفت کش ها و اختراع ادوات پیشرفته کشاورزی و مکانیزه شدن آن و ایجاد مراکز بزرگ کشت و صنعت باعث رشد تولیدات کشاورزی و دامی شده عرضه غذا را فراوان ساخت.  سابقاً، در اغلب کشورهای آفریقائی و آسیائی نرخ زاد و ولد بالا بود زیرا تعداد زیادی از فرزندان در خردسالی از تبعات ناشی از گرسنگی یا نبود بهداشت و بیماری های مسری تلف میشدند و لذا یک حالت تعادلی برقرار میشد.  اما پس از پیشرفتهای دایم التزاید علمی، با اینکه مرگ و میرها مرتباً کم شد لیکن زاد و ولد، بویژه در آسیا و آفریقا، در همان سطح قبلی ادامه یافت.  چنین شد که آهنگ رشد جمعیت در این کشورها عدد بزرگی شد.  با اینکه بهبود در راندمان تولیدات کشاورزی همچنان ادامه خواهد یافت ولی حقیقت آنست که آهنگ رشد جمعیت تصاعد هندسی است و نقطه ای میرسد که از تولید غذا پیشی گرفته و قحطی و گرسنگی آغاز شود.  حتی بسیار پیشتر از اینکه این بحران فرا رسد، بحران مهمتری ظهور میکند و آن کمبود منابع حیاتی بویژه آب است.  تفصیل این قضایا را قبلاً گفته ایم (مطلب تعادل، 97/6/4 و حدّ 97/5/11) و جاهای دیگری نیز وجود دارد که خواننده کنجکاو میتواند به آنجا مراجعه کند.  کوتاه سخن آنکه جمله معروف "هر آنکه دندان دهد نان دهد"  احتمالاً فقط در دوران زمین مستوی نامحدود مستقر در مرکز جهان میتوانست معنائی داشته باشد.  امروزه بیان این نوع جملات نوعی فرافکنی است و جالبتر اینکه انواع دیگری نیز این روزها باب شده از زبان مسئولین شنیده میشود که مصایب طبیعی را "رحمت الهی" عنوان کرده خود را از هرگونه پاسخگوئی خلاص میکنند.

     نتیجه اینکه جلوی این رشد انفجاری باید گرفته شود که در غیر اینصورت تمدن جهانی با مخاطره روبرو خواهد شد.  اما اگر برای جمعیت دنیا نمیتوان کاری کرد، باری، بهتر است برای مشکل خود فکری کرد.  هر روز که میگذرد بیش از پیش مشخص میشود که بار جمعیتی این کشور بیش از ظرفیت منابع طبیعی آنست.  با توجه به اقلیم خشک این کشور، جمعیت متعادلی حدود 30 میلیون نفر ممکنست منطقی و بهینه بنظر رسد.  زیرا دیر یا زود نفت تمام میشود و جمعیت باید به منایع طبیعی دیرپا یا تجدید پذیر متکی باشد.  کمبود آب شیرین، کمبود سرپناه، نبود شغل و درآمد کافی، جریان دائم فرار مغز ها و بسیاری نشانه های موجود تأییدی بر این حقیقت است که جمعیت فعلی نه تنها کم نیست بلکه بیش از ظرفیت نیز هست.  گویا همین اواخر یکی از مسئولین پیام داده که دانش آموختگان خارج از کشور بهتر است به میهن بازنگردند زیرا تضمینی برای کار نیست.    لذا پرسش اینجاست که با این اوضاع چرا اینطور بر طبل جمعیت کوفته میشود که این کم است و باید بسیار بیش از این بشود که هست؟  از مزدوجین جوان پرسش میشود چرا بچه دار نمیشوند، میگویند اگر گاو و گوسفند هم بخواهیم نگه داریم آب و علف میخواهند چه رسد تأمین نیازهای بچه.  با وضع فعلی آنها هم که یک یا دو بچه دارند درمانده اند.  دوستی میگفت نیمی از درآمدش صرف هزینه مدرسه دو کودک خردسالش میشود.  اما این همه پول برای تحصیل بچه ها صرف میشود که آخرش چه شود؟  فرض کنید با صرف این همه هزینه، بچه ها دبیرستان را به پایان رسانده و با معدل عالی وارد بهترین دانشگاه ها شده و با صرف هزینه هائی که والدین و دولت میکنند سرانجام مدرک دانشگاهی بگیرند.  چه میشود؟  اغلب کار نیست و بیکار و افسرده در کنجی میخزند.  درصد کمی هم که با نمرات درخشان مدارج عالیه را طی کرده و از دانشگاه های خارج موفق به اخذ پذیرش برای دوره دکتری میشوند نهایتاً در خارج کشور رحل اقامت افکنده باز نمیگردند.  تجربه نشان داده که اصولاً هدف دانشجویان نخبه در تلاش مضاعف از ابتدا آنست تا رزومه قابل قبولی حین تحصیلات داخل کشور تهیه کرده تا بتوانند باستناد آن از جائی خارج کشور اخذ پذیرش کنند.  پس تکلیف روشن است.  از بچه هائی که متولد میشوند، آنها که موفق به تحصیلات دانشگاهی میشوند یا اغلب بیثمر و عاطل و باطل میمانند یا با مهاجرت به خارج به آرزوئی که اکثر جوانان در سر میپرورانند جامه عمل میپوشانند.   در نبود یک اقتصاد پویا، باقی جوانان یا به دستفروشی و مشاغل غیر مولد روی آورده یا شوربختانه برای تأمین معاش جذب کارهای خلاف میشوند.  نهایت اینکه جمعیت چندصد میلیونی را برای چه منظوری میخواهیم؟!  اخبار نادرستی که توسط دولت دامن زده میشود و ممکنست بر گفته های ما تردید بیفکند، حاکی از آنست که گویا رشد جمعیت منفی است و تشویق مردم به تولید جمعیت از اینروست.  حال آنکه رشد جمعیت مطلقاً مثبت است و این آهنگ تغییر آنست که منفی است.  یادآور میشویم که کشورهای فقیر و با فرهنگ ضعیف دارای بیشترین نرخ رشد جمعیت بوده حال آنکه کشورهای مرفه و با سطح فرهنگی بالاتر دارای رشد کوچک و حتی صفر و در پاره ای موارد منفی میباشند.  کشور ایران همواره دارای رشد مثبت و نسبتاً بالا بوده دستکم در این چهل سال اخیر هیچگاه منفی نبوده است.  متوسط نرخ رشد سالانه به نقل از مرکز آمار در دوره های اخیر بشرح زیر است:

1375 تا 1385      رشد= %1.60

1385 تا 1390                 %1.29

1390 تا 1395                 %1.24

تخمین کنونی                  %1.20

همانطور که این اعداد نشان میدهد، رشد همواره مثبت بوده است.  نرخ رشد به این معنیست که مثلاً اگر امسال جمعیت  1000 نفر باشد، با نرخ رشد کنونی %1.20 جمعیت سال آینده 1012 (=1.012*1000) نفر خواهد شد.  سال بعدتر، مجدداً عدد اخیر در  1.012 ضرب شده و جمعیت بیشتر شده به 1024 افزایش یافته و در سالهای بعدی نیز مانند یک تصاعد هندسی بیشتر و بیشتر میشود.  مثلاً با همین نرخ رشد فعلی، جمعیت 80 میلیونی ما در 50 سال بعد به بیش از 145 میلیون نفر بالغ خواهد شد.  آیا امکانات کشور جوابگو خواهد بود؟  طبعاً مسئولین فعلی وجود نخواهند داشت که پاسخگو باشند که اگر هم باشند فرقی نخواهد داشت و با گفتن رحمت الهی از سر باز میکنند.  اما نکته ای که دیگران اشاره میکنند و از آن غولی ساخته اند روند نزولی نرخ رشد است که همانگونه که در بالا دیده میشود خیلی آهسته کوچک شده است.  لذا به لحاظ فنی میگوئیم: "آهنگ نرخ رشد سالانه منفی است".  یعنی اینکه مثلاً سال گذشته 1.24 بوده اما امسال کمتر شده و 1.20 است و این نه تنها ترسی ندارد بلکه اصلاً یک ضرورت است.  همانطور که گذشت منابع این کشور در حال حاضر کشش این جمعیت فعلی را هم ندارد.  ضمن اینکه اصلاً فرض کنیم همین فردا جمعیت به عدد آرمانی 150 میلیون برسد.  میخواهید با آن چکار کنید؟  برای سالهای بعدش آیا ترمزی برای توقف وجود دارد؟  یا میخواهید همان روشی که مدتی در چین و هند پیش گرفتند و جواب نداد در پیش بگیرید.  مگر اینکه مأموریت خاصی برای این جمعیت زیاد در نظر گرفته شده باشد که دانسته نیست.  زمانی در گذشته، شهرهای پرجمعیت مترادف با رفاه و آبادانی بود.  کشورهای پرجمعیت، صاحب اعتبار و ارتش پرتعدادی بود.  امروزه معیارهای دیگری در کار است و دانش جایگاه والاتری یافته است.  یک جمعیت کوچک اما مرفه و باسواد و بافرهنگ بمراتب قدرت بیشتری از یک جمعیت زیاد، اما فقیر و بیسواد و مستأصل دارد.  ضمن اینکه فقرا را همواره میتوان مورد سوء استفاده قرار داده با پرداخت پول به انجام کارهای غیر متعارف واداشت.  

     لذا هرگونه که محاسبه شود سرریز جمعیت اضافی را به هیچ طریقی نمیتوان توجیه کرد جز اینکه نهایتاً بلای جان آیندگان گردد.  آیندگانی که مسببین این کار را نخواهند بخشید.  بناهای اضافی را میتوان خراب کرد، کالاهای اضافی را میتوان معدوم ساخت، اما جمعیت اضافی و همچنان رو به تزاید را چکار باید کرد؟  در این مورد خاص، همواره کم را میتوان زیاد کرد اما زیاد را نمیتوان کم کرد!  مانند بسیاری دیگر از پروژه ها، این نیز بنظر نمیرسد فکری در پشت آن باشد.   فشار جمعیتی که از حدی فراتر رود، مرزهای جغرافیائی و ی را در مینوردد و سیل آوارگان، مهاجرت و پناهندگی آغاز میشود.  در اینجاست که کره زمین محدودیت های خود را آشکار خواهد ساخت.  عدم مدیریت جمعیت در سطح ملی و عدم مدیریت آن در سطح بین المللی شرایط وحشتناکی را برای آیندگان بوجود خواهد آورد که موجب آن خواهد شد تا فقر و گرسنگی و بیماری مستولی شده و کنترل طبیعی جمعیت را در دست گیرد.  

2- گرم شدن زمین

     مهمترین گاز گلخانه ای بخار آب است که درباره آن صحبتی نمیشود.  زیرا آب بطور طبیعی بر پهنه زمین وجود داشته و در حال تعادل با بخار خود که در جوّ زمین است میباشد و تحت تأثیر فعالیتهای بشری نیست.  بخار آب باعث میشود که بخشی از گرمای دریافتی زمین که بصورت تشعشع راهی فضا میشود در جوّ زمین بدام افتاده و به سطح زمین بازگشت کند.  از همین رو هوای مناطق کویری پس از غروب آفتاب بشدت سرد میشود زیرا رطوبت هوا در این مناطق خشک بسیار کم است.  از دیگر سو، در شهرهای ساحلی تغییرات دمائی کمتری بین شب و روز وجود دارد زیرا رطوبت زیاد هوا مانعی برای از دست رفتن گرمای شهر است.  مقام دوم گاز گلخانه ای گاز کربنیک است که مدام درباره آن صحبت میشود (مقام سوم و چهارم متان و ازون است).  این گاز همواره کسر کوچکی از هوا را تشکیل میداده است و اثر مهمی در تعادل گرمائی زمین داشته است.  اما پس از انقلاب صنعتی و اختراع ماشین بخار و مصرف زیاد ذغال سنگ و متعاقب آن، کشف نفت و گاز و مصرف گسترده آن در موتورهای درون سوز و وسایل گرمایشی و سایر واحد های صنعتی، به یکباره موجودی این گاز در جوّ زمین رو به افزایش گذاشته و در حال حاضر تراکم آن حدود دوبرابر گذشته است.  این تغییرات یکسره ناشی از عملکرد انسان و در نتیجه فعالیتهای او بوده است.  متعاقباً دمای متوسط کره زمین حدود 2 درجه سانتیگراد افزایش یافته است.  با اینکه عدد 2 ممکنست ناچیز جلوه نماید با اینحال آنقدر زیاد بوده که طی دهه های اخیر تغییرات بزرگ آب و هوائی را بدنبال داشته است.  این تغییرات متأسفانه واگراست بدین معنا که افزایش گرما، آب شدن یخهای قطبی را بدنبال داشته و این بنوبه خود باعث کاهش بازتاب نور خورشید به فضا و لذا جذب بیشتر گرما و تولید رطوبت بیشتر جوّ که خود عامل اصلی گرمایش بیشتر کره زمین است میشود.  این چرخه مرتب باعث وخامت بیشتر و بیشتر میگردد و لذا به چرخه معیوب موسوم است.  البته به موازات، پروسه های دیگری نیز وجود دارند که هریک بر وخامت کار میافزاید.  یکی از این پروسه ها جریانات اقیانوسی است که تعادل گرمائی را در سطح کره حفظ میکند.  گازهای گلخانه ای این تعادل را برهم زده و موجب تغییرات شدید آب و هوائی میگردد که معروفترین آن به "ال نینیو" موسوم است.  پدیده واگرای گرم شدن زمین، چنانچه با همکاری و مداخلات بین المللی متوقف نشود، مداوماً دمای زمین را بالاتر و بالاتر میبرد.  تا کجا؟  شاید تا آنجا که وضع ما شبیه سیاره ناهید شود که دستکمی از جهنم ندارد.  بالاخره شاید دمای سطح زمین به بالاتر از نقطه جوش آب رسیده، افزایش آهنگ تشعشع، ما را به نقطه تعادلی جدیدی برساند.  منتها خیلی پیش از این تعادل زندگی رخت بر بسته است.   

     در این پدیده های واگرا، برخلاف شایعات، کره زمین از بین نمیرود و همچنان مسیر خودش را ادامه خواهد داد حتی اگر کل حیات از صحنه آن پاک شده باشد.  بنا بر شواهد تجربی، احتمالاً زمان هائی بوده است که زمین شاهد چنین تغییرات گسترده ای بوده و در دوران هائی با گرمایش شدید یا گاهی با عصر یخبندان دست بگریبان بوده است.  منتها نکته اینجاست اینکه ما نمیخواهیم بعنوان نوع انسان قربانی چنین پدیده های خانمان براندازی شویم.  بویژه آنکه عامل بوجود آورنده آن خودمان باشیم.  همانطور که در ابتدای مقال گفته شد، روزی، میلیاردها سال دیگر، ستاره خورشید ما را فرو خواهد بلعید و همراه آن همه نگرانی ها هم پاک خواهد شد. منتها در ایجاد این وضعیت آخرامانی ما تقصیری نخواهیم داشت و در این پروسه واگرای نهائی نقشی بازی نمیکنیم.  سخن اینجاست که در برهه کنونی که آرامشی برقرار است، خود را با دست خود منقرض نکنیم.  نکته دیگری که لازمست اشاره شود اینکه مجموع عناصر موجود در کره زمین از ابتدا مقداری ثابت و مشخص بوده و تا زمان آخر نیز ثابت خواهد ماند.  چیزی که تغییر کرده و میکند ترکیبات عناصر است.  بعنوان مثال، کل کربن و اکسیژن موجود در کره زمین مقداری ثابت بوده و هست.  در زمانی در گذشته دور، موجوداتی پدید آمدند که با فعالیت خود کربن را از گاز کربنیک هوا گرفته وارد پوسته خود کرده و اکسیژن را رها ساختند.  در زمانی دیگر، انبوه این موجودات همراه با گیاهانی که آنها نیز کربن را توسط فوتوسنتز در خود حبس کرده بودند در زیر لایه های خاک مدفون شده و تدریجاً به ذغال سنگ و سایر سوخت های فسیلی تبدیل شدند.  زمانی دیگر موجودی بنام انسان پدید آمد که مجدداً کربن زیر زمین را بصورت گاز وارد جوّ ساخته پروسه مع را بوجود آورد.  در مقیاس طبیعی، سرعت این دگرگونی اخیر چنان سریع بوده است که سایر عوامل طبیعی قادر به جذب و مقابله نیستند.  یکی از این عوامل عرصه های جنگلی است که تدریجاً توسط خود او نابود شده است.  از همین رو دوستداران محیط زیست توصیه هائی دارند که کمتر شنیده میشود و حتی در برخی کشورها دستگیر و زندانی میشوند.  نکته آخر اینکه گرمایش زمین پدیده ای کاملاً مستقل نیست بلکه تا حدود زیادی متأثر از جمعیت انسانی کره زمین نیز هست.  جمعیت زیاد باعث حساس تر شدن پارامترها  میشود.  مثلاً اگر مصرف سرانه سوخت های فسیلی %10 کاهش یابد ممکنست روند تخریب را کند سازد حال آنکه جمعیت کمتر حاشیه امن را بزرگتر کرده آزادی بیشتری به انسان داده بطوریکه دست اندازی های انسانی بسرعت توسط طبیعت ترمیم میشود. 

نتیجه:

    با آنکه محیط زیست نیز از جمله پدیده هائی است که در آینده وضعیت پرمخاطره ای دارد، معهذا خود، علت نیست بلکه معلول است.  معلول چه چیزی؟  معلول تراکم زیاد جمعیت انسانی که جائی برای محیط طبیعی باقی نمیگذارد.  بعلاوه، برآورده ساختن احتیاجات زندگی بشر، بیش از پیش بار بزرگی بر گرده محیط طبیعی زمین تحمیل میسازد.  برای فضای بیشتر ناچار از جنگل زدائی و خشک کردن مردابها و فقیر کردن سفره های آب زیرزمینی و سطحی و خلاصه خالی کردن حساب مادر طبیعت است.  او حتی برای زندگی سایر جانوران نیز حقی قائل نیست و با دست اندازی خود به محیط ، موجب انقراض آنان میشود.  این مطالب ناظر بر آینده دور نیست چه اینکه هم اکنون در دل بحران واگرائی هستیم.  در تحلیل نهائی، این تصور باطل که همه چیز برای راحت او آفریده شده عاقبت الامر خود بلای جان وی خواهد شد.  داروی شفابخش نیز چون حقیقت تلخ است.  اولین قدم در اصلاح کارها، تجدید نظر در دیدگاه های رایج است.  اصلاحات از مغز آغاز میشود.

پیشگوئی برای آینده ای دور

    کسی چه میداند، شاید در اثر پدیده های واگرا که شرح آن گذشت نوع انسان و احتمالاً بسیاری دیگر از جانوران همانگونه که دایناسورها از صحنه روزگار حذف شدند منقرض شود.  ممکنست دهها میلیون سال سپری شود تا مجدداً آب و هوای بحران زده زمین بحالت عادی برگشته و آماده پذیرش نوع دیگری از حیات شود.  کسی چه میداند، شاید نوع جهش یافته جدیدی مشابه انسان دوپا ظهور کند.  احتمالاً ممکنست مغز بزرگتری داشته دارای هوش خیره کننده ای باشد.  عجیب نیست اگر معدود بازماندگانی از انسان که در شرایط بدوی دوام آورده اند هنوز باقی باشند.  کسی چه میداند، شاید نوع جدید، این نگون بختان را تحت سلطه خود درآورده و چه بسا در تحقیقات خود با آنها رفتار انسانی کرده و بعنوان موش آزمایشگاهی استفاده کند.  احتمالاً در این هنگام انسان رفتار مشابه خود با میمونها را بیاد نخواهد داشت.  کسی نمیتواند پروسه حیات را موظف به چارچوب خاصی کند.  حیات روند خود را طی کرده و به چارچوب عقاید مقدس انسانها وقعی نمی نهد.  قانون حیات بیرحم است و به گذشته درخشان انسان ارجی نمی نهد.  ناتوان پایمال توانا میشود.  راستی، نوع جدید با محیط زیست خود چگونه رفتار خواهد کرد؟  آیا از اشتباهات جانوران پیشین درس خواهد گرفت؟


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها